معنی مادر عمار یاسر

لغت نامه دهخدا

عمار یاسر

عمار یاسر. [ع َم ْ ما رِ س ِ] (اِخ) عماربن یاسربن عامربن مالک بن کنانهبن قیس بن حصین بن وذیم کنانی مذحجی عنسی قحطانی. صحابی مشهور پیغمبر اکرم (ص) است که در ادبیات فارسی اغلب بصورت «عمار یاسر»، یعنی بصورت اضافه ٔ بنوت به کار برده میشود. رجوع به عمار کنانی (ابن یاسربن...) شود.

عمار یاسر. [ع َم ْ ما رِ س ِ] (اِخ) (شیخ...) بدلیسی. وی از شاگردان شیخ ابوالنجیب سهروردی بود و نجم الدین کبری مدتی از او کسب فیض کرده است. (از تاریخ ادبیات در ایران تألیف صفا چ 2 ج 2 ص 1013). رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 36 و رجال حبیب السیر ص 2 شود.


یاسر

یاسر. [س ِ] (اِخ) ابن عمار صحابی است. عنسی پدر عمار از یمن آمده و با ابوحذیفه بن مغیره مخزومی هم سوگند شد و مادر وی را که سمیه نام داشت و او را ام عمار میگفتند به زنی گرفت... (تاج العروس).

یاسر. [س ِ] (اِخ) ابن عامر کنانی مذحجی عنسی، مکنی به ابوعماربن یاسر معروف و خود نیز از صحابه و از نخستین کسانی بود که اسلام پذیرفت. رجوع به اعلام زرکلی چ 2 ج 9 ص 153 و الاصابه ج 6 ص 332 و صفهالصفوه ج 1 ص 228 و امتاع الاسماع ج 1 ص 19 و 315 و 316 و کتاب النقض ص 13 و لسان المیزان ج 6 و عمار کنانی شود.

یاسر. [س ِ] (اِخ) ابوالربداء البلوی مولی الدبداء بنت عمروبن عمارهبن غطیه البلویه صحابی است. (الاصابه ج 6 ص 333).

یاسر. [س ِ] (اِخ) محمدبن ابراهیم یاسر ذوالحاجتین اول کسی است که باابوالعباس سفاح بن محمدکه ممیت دولت بنی امیه است بیعت کرده «فحکمه کل یوم فی حاجتین ». (منتهی الارب و تاج العروس).

یاسر. [س ِ] (اِخ) ابن سوید جهنی صحابی است. (تاج العروس) (از منتهی الارب). رجوع به الاصابه جزء 5 ص 333 شود.

یاسر. [س ِ] (اِخ) کوهی است در منازل ابی بکربن کلاب که آن را یا سره خوانند سری بن حاتم گوید:
لقد کنت اهوی یاسر الرمل مره
فقد کاد جنی یاسرالرمل یذهب.
(معجم البلدان و تاج العروس).

یاسر. [س ِ] (اِخ) ابن تنعم یکی از ملوک یمن است و ابوریحان در نسب او آرد: هواسعدبن عمروبن ربیعهبن مالک بن صبیح بن عبداﷲبن زیدبن یاسربن تنعم الحمیری. (آثار الباقیه ص 40). و رجوع به یاسر نیعم شود.

یاسر. [س ِ] (اِخ) ابن عمار از بزرگان سیستان بوده است. در تاریخ سیستان ذیل عنوان «اکنون یاد کنیم بعضی نامهای ایشان که از پس اسلام بزرگ گشتند و مردمان ایشان را بدانستند به فضل » آمده است: و زهیر نعیم و عفان بن محمد و عثمان عفان و ابوحاتم السجستانی و... و یاسربن عمارو... اینان اندر علم و بزرگی بدان جایگاه بودندکه هیچکس اندر عالم فضل ایشان را منکر نیارد شد. (تاریخ سیستان ص 20 و 21). و نیز در صفحه ٔ 181 ذیل عنوان «آمدن محمدبن الاحوص به سیستان » آرد: و شب فطر اندرین سال (213) به سیستان اندرآمد و سپاه سیستان با خود یار کرد و به حرب خوارج بیرون شد و اهل علم سیستان با او، چون الحسن بن عمرو الفقیه، و شارک ابن النضر، و یاسربن عمار ابن شجاع و یاسر از خوارج بود به مذهب و لکن چون بوسحاق برزه اندر شد او به قصبه اندرآمد و محمدبن بکربن عبدالکریم و عمروبن واصل و همه اهل فضل و علماء سیستان و برفتند و حربی سخت بکردند با خوارج و بسیاراز این گروه کشته شد بر دست خوارج. و باز در صفحه 185 ذیل عنوان «آمدن حسین عبداﷲ السیاری به سیستان » آرد: و به سیستان مردی بیرون آمد هم از خوارج و گفت من به دور کردن خوارج همی بر خیزم و نام وی ابی بن الحضین مردم بسیار از هر دو گروه بر او جمع شد و حسین سیاری مشایخ و بزرگان شهر را زی او فرستاد چون حسن بن عمر را و شارک بن النضر راو عثمان بن عفان را و یاسربن عمار را، بر آنک این مردم را از خویشتن دور کن که ترا فرمانی نیست و او نکرد به قول ایشان. (تاریخ سیستان ص 185). و در صفحه ٔ 207همان کتاب نام عمار خارجی هم آمده که یعقوب لیث به حرب وی رفته و او در سال 251 در معرکه کشته شده است که معلوم نیست پدر این یاسر است یادیگری بوده است.

حل جدول

فرهنگ فارسی آزاد

عمار یاسر

عمّارِ یاسِر، عماربن یاسر سی و چندمین مؤمن به حضرت رسول در مکّه بود... به حبشه مهاجرت کرد... به مدینه بازگشت و در بعضی غزوات در رکاب رسول الله جنگید... در زمان عمر امیر کوفه شد... در زمان حضرت علی جزء اصحاب آن حضرت شد و در صِفیّین کشته شد،


عمار یاسر(ابوالیقطان)

عمّار یاسر (اُبُوالیَقْطان)، عَمّارِبن یاسِر بن عامِر از ضُعَفای مکّه بود که با ایمان به مظهر رحمن، از بزرگان اسلام شد. در بعضی غزوات حضور داشت و آخِرِ حیاتَش نیز در جنگ صِفّین بود که در سپاه امیرالمؤمنین جنگیدند،

نام های ایرانی

یاسر

پسرانه، نام پدر عمار، از یاران خاص پیامبر

معادل ابجد

مادر عمار یاسر

827

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری